*خود آیید!* #شعر

پاییز!ای فصل دل انگیز!گستردی فرشبهر زمستانبرگ ریز، برگ ریزامشب شب یلداستاز همهمه پیداستامید رو صدا کناینجا یک معماست!گرچه شب بلند استتاریکی هست سرمستزینهار!شروع زمستانآغاز بهار است!این یک راز نهان استخورشید حقیقت!امشب پا به جهان استمهر، دوباره زایدتا روز دگر آیدشادی پس شادی...از غم برهاند.مصطفی کریمیان مقدممردقلمپی نوشت: آغاز بازگردیدن خورشید به سوی شمال شرقی و افزایش طول روز، به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته می شد وآنرا گرامی و فرخنده می داشتند. در گذشته ، آیین هایی در این هنگام برگزار می شده است که یکی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است. جشنی که از لازمه های آن، حضور کهنسالان و بزرگان خانواده بوده است، و همچنین خوراکی های فراوان برای بیداری درازمدت که همچون انار و هندوانه و سنجد، به رنگ سرخ خورشید باشند. + نوشته شده در یکشنبه سی ام آذر ۱۳۹۹ ساعت 16:1 توسط مصطفی کریمیان مقدم (مرد قلم)  |  *خود آیید!* #شعر...ادامه مطلب

مراد دل ز تو پرسم دلدارم که جلوه نظر و شیوه کرم داری از این همه حسن با که گویم آنچه خوبان دارند همه یکجا داری از عشق تو حال و صفایی دارم این شور و نوا از رخ زیبا داری از آن روز دل به تو دادم جانم که دیدم چون من دل شیدا داری نبود هر کسی حریم من را محرم تو لطف و عنایت از ایزد یکتا داری دست حق از ازل دادت آیینه فام این همه حسن از عالم بالا داری خود حق داد به ما می در جام جز عنایت از او تو چه تمنا داری مصطفی کریمیان مقدم مردقلم پی نوشت: خواهشمندم هرجا از شعرهای من استفاده کردید نام من رو هم زی *خود آیید!* #شعر...ادامه مطلب

مشک را گفتند:

تو را یک عیب هست

با هر که نشینی

از بوی خوشت به او دهی

گفت:

زیرا که ننگرم با کی ام

به آن بنگرم که من کی ام!

 

مولانا (فیه مافیه)

*خود آیید!* #شعر...

هر کس هوس سخن فروشی دارد

 

من بنده آنم که خموشی داند

   

مولانا

*خود آیید!* #شعر...

 

سال 1398 مبارک

باز خروش می کنم

باده ای نوش می کنم 

بر خلف فسرده ها 

جنب و جوش می کنم

 

هستی ام تازه شود

شور بی انداره شود

سرور گم گشته ها 

باز پر آوازه شود

 

مست و مستور می شوم

در پی نور می شوم

در هوای نو شدن

جور و واجور می شوم

مصطفی کریمیان مقدم

مردقلم

*خود آیید!* #شعر...

 رونق عهد شباب است دگر بستان رامی‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان راای صبا گر به جوانان چمن بازرسیخدمت ما برسان سرو و گل و ریحان راگر چنین جلوه کند مغبچه باده فروشخاکروب در میخانه کنم مژگان راای که بر مه ک *خود آیید!* #شعر...ادامه مطلب

بگوی و خود در هم شکن!

ای تنهایی! ای خانه ی من تنهایی!

آوای ات چه خوش و نوازش گر با من سخن می گوید!

ما از یکدیگر شکوه نمی کنیم. ما با یکدیگر گشاده از میان درهای گشاده می گذریم.

زیرا نزد تو همه گشادگی ست و روشنی. این جا ساعت ها نیز نرم گام تر می گذرند. زیرا در تاریکی زمان بر انسان گران تر از آن می گذرد که در روشنی.

 چنین گفت زرتشت

نیچه 

*خود آیید!* #شعر...

یک یک نفست زمان تو خواهد بود  یک یک قدمت مکان تو خواهد بود هر چیز که در فکرت تو  می آید آن چیز همه جهان تو خواهد بود عطار  **************************** چون اصل اصول جهان هست در نقطه ی جان نقش دو جهان *خود آیید!* #شعر...ادامه مطلب

باید در راه عشق مرد  باشی

تا با هر آه صد درد بشناسی

مصطفی کریمیان مقدم

 

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

هوشنگ ابتهاج

روز مرد و روز پدر مبارک

مردقلم

*خود آیید!* #شعر...

هوای بهاری ...

صدای قناری ...

لحظه های بی قراری ...

حرفهای تکراری ...

زندگی اجباری ...

عشق های فراری ...

دوست های سرکاری ...

درد های بیکاری ...

رنج های پنداری ...

عذاب های کرداری ...

زخم های گفتاری ...

و هرچه تو داری ...

حرفی نداریم; عجب بهاری!

مصطفی کریمیان مقدم

مردقلم

*خود آیید!* #شعر...